به نام دوست كه هر چه داريم از اوست

عشق در دل ماند و يار از دست رفت.....

رفت در دل هنوزم حسرت ديدار باقي.....

فلــک با ما چـرا این داستان رفت ؟
چــرا ماندی تـو و مشکاتیان رفت ؟
شــکن سنتــــور را همچــون دل ما
که بی او نغمه و ســـاز از میان رفت
بهــــار هــرگز نیــــاید گو بدینجا
که در قــــلب هنــر خار خزان رفت
چه خواهـد بـود موسیقی از این پس
کزین جـــادو ، هنر را دودمان رفت
کســــی کاو خالـــــق بیــداد بودی
ز بیـداد زمـــــانه اینــــــچنان رفت
خـدا را با دگــــــر عشـــاق می ساز
که شور و شوق جـــان عاشقان رفت
کجــــا خواهـــی زدن تیـــر جـفا را
که از جور و جفـــای تو ، نشان رفت
خدا را بس کن ای صوفی که در دهر
نمیـــرد آنکــه نامـش جاودان رفت

شعر از مهران نیک سیما (صوفی)

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

گزارش تخلف
بعدی